♥♥♥♥♥♥دلخستـــــــگی های♣ مـــــــــــــــــــــــن♥♥♥♥♥♥
اینجا بمونم واسه چی ؟ عشقو بیارم واسه کی ؟ رویای تو جای دیگست ... برو سراغ زندگیت ...
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
عشق یعنی سالهای عمر سخت عشق یعنی زهر شیرین بخت تلخ عشق یعنی خواستن٬ لَه لَه زدن عشق یعنی سوختن پر پر زدن عشق یعنی جام لبریز از شراب عشق یعنی تشنگی یعنی سراب عشق یعنی لایق مریم شدن عشق یعنی با خدا همدم شدن عشق یعنی لحظه های بی قرار عشق یعنی صبر یعنی انتظار عشق یعنی از سپیده تا سحر عشق یعنی پا نهادن در خطر عشق یعنی لحظه ی دیدار یار عشق یعنی دست در دست نگار عشق یعنی آرزو یعنی امید عشق یعنی روشنی یعنی سپید عشق یعنی غوطه خوردن بین موج عشقِ یعنی رد شدن از مرز اوج
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم چند تکه آرزو ( مریم حیدر زاده ) كاش وقتی زندگی فرصت دهد كاش بخشی از زمان خویش را كاش وقتی آسمان بارانیست وقت پاییز از هجوم دست باد كاش وقتی چشم هایی ابریند از نگاه زرد گلدانهایمان ..............
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد ! بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز... غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است نامههایت، عکسهایت، خاطرات کهنهات میروم هرچند بعد از تو برایم هیچچیز... هر چه این احساس را در انزوا پنهان کند عشق، قابیل است؛ قابیلی که سرگردان هنوز در خودش، من را فرو خورده ست، می خواهد چه قدر هرچه فریاد است از چشمان او خواهم شنید! آه!، مردی که دلش از سینه اش بیرون زده ست خسته هرگز نیستم، بگذار بعد از سال ها
چنديست كه بيمار وفايت شده ام در بستر غم چشم به راهت شده ام اين را تو بدان اگر بميرم روزي مسئول تويي كه من فدايت شده ام
تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمیدم دست رفاقت نميدم
امشب از اون شباست که من دوباره دیوونه بشم
توو مستی و بی خبری اسیره می خونه بشم
امشب از اون شباست که من دلم می خواد داد بزنم
توو شهره این غریبه ها دردم و فریاد بزنم
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمیدم
از این همه در به دری توو قلب من قیامته
چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
از این همه در به دری دلم رسیده جون من
به داد من نمیرسه خدای آسمون من
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون
تو زندگیم چقدر غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی بگم
من به زمین و آسمون دست رفاقت نمیدم
دست رفاقت نمیدم دست رفاقت نمیدم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستیم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستیم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم
گاهی از پروانه ها یادی كنیم
وقف قسمت كردن شادی كنیم
از زلال چشم هایش تر شویم
كاش مثل پونه ها پر پر شویم
به خود آییم و سپس كاری كنیم
كاش با رغبت پرستاری كنیم
برو که ديدن اشکات منو به گريه ميندازه
نگاه کن آخر راهم نگاه کن آخر جادست
نميشه بعد تو بوسيد نميشه بعد تو دل بست
منو تنها بذار اينجا تو اين روزاي بي لبخند
که بايد بي تو پرپرشه که بايد از نگات دل کند
حلالم کن اگه ميري اگه دوري اگه دورم
اگه با گريه ميخندم حلالم کن که مجبورم
نگو عادت کنم بي تو که ميدوني نميتونم
فداي عطر آغوشت برو که وقت پروازه
برو که بدرقه داره منو به گريه ميندازه
برو عشقم خداحافظ برو تو گريه حلالم کن
خداحافظ برو اما حلالم کن حلالم كن
میشوم بیاعتنا دیگر به خیلی چیزها
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
ـ چند روزی میشود ـ مادر به خیلی چیزها
میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
...
هیچ حرفی نیست، دارم کمکم عادت میکنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها
بعدِ من اما تو راحتتر به خیلی چیزها...
می تواند از خودش تا کی مرا پنهان کند؟
کشته خود را نمی داند کجا پنهان کند!
ماه را بیهوده پشت ابرها پنهان کند؟!
هر چه را او سعی دارد بی صدا پنهان کند...
حرف هایش را، نگاهش را، چرا پنهان کند؟!!
باز من پیدا شوم، باز او مرا پنهان کند..."
Power By:
LoxBlog.Com |